این نخستین رساله عملی است که در کلیه امور دین و دنیا و سلامت و هدایت در طی این قرون اخیر و در عرصه تمدن معاصر جهان و بخصوص جهان اسلام و تشیع بر اساس مسائل مسائل و نیازهای انسان مدرن و به زبان زمانه به رشته تحریر در آمده است که کلیه مسائل بنیادی انسان امروز و اکثر مسائل جزئی روزمره را در بر دارد و …
۲- «حرام» آن است که انسان را در درجه اول در حیات این دنیا و متعاقب آن در حیات باطنی و اخروی دچار عذاب می سازد بی آنکه هیچ رشد و نجاتی به همراه آورد و فقط موجب استهلاک و پوچی و تباهی می شود و کل سرنوشت را به بن بست و خطرهائی بزرگ و علاج ناپذیر می اندازد.
۳- «حلال» آن است که موجب می شود رحمات و نعمات مادی و معنوی این دنیا برای انسان حل و گوارا شود و انسان را سلامت و تعادل و رشد و عزت عطا می نماید و از گرایش به حرامها بازداشته و از سقوط در ورطه امراض بزرگ و عذابهای تباه کننده مصون می سازد.
از کتاب چه باید کرد
تألیف استاد علی اکبر خانجانی
فهرست کتاب:
شغل و درآمد اقتصادی-تغذیه-سکونت-استراحت و تفریحات-ازدواج-مسائل جنسی-مسائل اخلاقی و اقتصاد زناشوئی-طلاق-تعلیم و تربیت-بهداشت و درمان-جامعه و سیاست-عبادات و تزکیه نفس-آداب مخلصین-شرایط مراد و مرشد و وظایف مرید و شاگرد-هفت وادی انسانیت: وادی جهالت و غرایز، حجت های غیبی و متافیزیکی دین، توبه و طلب و اطاعت، محبت و اخلاص، فراق و خلقت نوین، توحید و امامت، فقر و فنا و خلافت
تن همچون قطعه گوشتی است که در زیر تابش روح که همچون آفتاب است قرار دارد و بخاری که از تن تحت الشعاع آفتاب بر می خیزد انسان است. انسان محصول امر روح بر تن است. بارش روح بر تن. پس انسان موجودی «برخاسته» می باشد و رشد انسانی همانا مراحل این برخاستن است که خواه ناخواه این برخاستگی بطور کامل در واقعه مرگ ممکن می شود.
انسان نه تن است و نه روح و حتی اعمال و افکار و احساسات نیز نیست و حتی آن جریانی که از طریقش احساس تبدیل به اندیشه و آنجا به فعل در می آید نیز نیست. انسان حتی صفات هم نیست: خوب، بد، زشت، زیبا، عالم، جاهل، ظالم، عادل و … . انسان هیچ کدام از معانی و ماده ای را که به خود نسبت می دهد نیست. او فقط به «خود» نسبت می دهد و همین نمایانگر این حقیقت است که انسان غیر از اینهاست….
از کتاب اینست انسان
استاد علی اکبر خانجانی
فهرست کتاب:
از میان برخاستن-یاری-اعمال-احساسات-اندیشه-سخن-حواس-قدرت-روزمرگی-جمعیت و اخلاق-سیاست و مدیریت-صنعت-هنر-اعتیاد-تعلیم و تربیت-دوستی-شناخت-بیماری و مرگ-خانواده-دولت-مفاسد بشری-انسانیت-انسان برخاسته از میان-اراده-گناه-من و تو-خداشناسی-عشق
آنگاه که بواقع و به دلایل و شواهد مستند برتر معلوم و مسلم شد که کسی به تو خیانتی کرده است در سرآغاز یک دو راهی سرنوشت ساز قرار گرفته ای: عفو و انتقام. راه عفو تو را به شناختی میرساند که بر تو معلوم و مسلم می سازد که منشأ آن خیانت خود تو بوده ای و نه غیر. و اما راه انتقام تو را به ظلمتی می کشاند که زان پس همه را خیانتکار می بینی و اعتماد خود به همه را از دست میدهی و نهایتاً اعتماد تو به خودت نیز از دست میرود و این سرآغاز جنون آشکار است که به وادی انتقام کشیدن از خویشتن می رود; یعنی آدمی جبراً بسراغ خودش می آید تا منشأ خیانت را نابود سازد و خیانتکار اصلی را تنبیه نماید. بهر حال آدمی خواه ناخواه به خودش بازمی گردد و نهایتاً همه را می بخشد زیرا هیچکس مقصر سرنوشت دیگری نیست. آدمی مجبور است که ببخشد. بخشش، اولین و آخرین دوای همه دردها و زجرهاست. و جز این غایتی نیست و این پایان بازی است.
آرزوها پای انسان را به مادیت جهان بیرون می کشد و او را مواجه با تجربه پوچی و مرگ و نیستی می کند. و انسان عاقل پس از طی این مرحله طبعاً به خودش رجوع می کند و در خویشتن به “وجود” پناه می برد و اینک با تجربه آن نیستی در برون، قدر هستی را در خویش درک می کند. پس آرزو طبعاً نیست گرا است و رسالتی جز چشانیدن طعم پوچی و نیستی به انسان ندارد و از هر مسئولیت دیگری مبرا است. پس علت شکست های انسان، آرزوها هستند. آرزوها مسئول این امر می باشند تا انسان را در جهان شکست دهند و سپس انسان را متوجه خویشتن سازند…
از کتاب کند و کاوی در اصول جلد چهارم
تألیف استاد علی اکبر خانجانی
فهرست کتاب:
آرزو-ترانه سرائی-فلسطین-دکتر علی شریعتی-نژادپرستی-حجاب-گرایشات عرفانی-آتش-فرقه های مذهبی-اقتصاد-التقاطی گری-صدق-محبت-اندیشه های ظلم ستیز-امید-رشد اخلاقی-ذات علوم بشری-انقلابیگری-سینمای سیاسی-عرفان نظری-سوسیالیزم-احساس مسئولیت-شکست-مبارزات رهائی بخش-فلسفه ملاصدرا-دوستی-علم تأویل یا هرمنوتیک-
واقعیت اینست که هیچ کس اسرار اصلی و نهان زندگی دیگران را نمیداند و هر قدرش را هم بداند هنوز سرّ اصلی تر، پنهان است و لذا صادق ترین و رئالیست ترین داستان پرداز هم مجبور به جعل واقعیت است و بسوی مسخ حقایق می رود و باعث تحمیق و گمراهی مردم است و این جرم عظیمی است که بواسطه آن امرار معاش هم می شود و کسب افتخار هم می گردد و لذا عذاب این جرم طبعاً به خود نویسنده باز می گردد و او را به جنون مبتلا می کند که به ناگاه جک لندن و همینگوی در اوج شهرت دست به خودکشی می زنند و یا تولستوی که یکی از صادق ترین آنهاست در دوران پیری دچار افسردگی بسیار شدید شده و بارها بفکر خودکشی می افتد و عذاب وجدان او را لحظه ای رها نمی کند زیرا بقول خودش در می یابد که عمری مشغول فریب مردم بوده است.
پس علت العلل و منشأ عشق عاشق، معشوق نیست. بلکه معشوق کسی است که تحت الشعاع نور عشق عاشق قرار گرفته است: تحت الشعاع متافیزیک، روح، نور، رستگاری و آزادی از تن. لذا اگر عاشق نخواهد و سعی نکند که بر ماهیت این واقعه ای که در او رخ داده است معرفت یابد بسرعت به سوی فسق و تباهی می رود و نور واقعه را از دست می دهد و فاسد می گردد. اگر عاشق علت عشق خود را معشوقه زمینی پندارد، به گمراهی رفته است و خیانت می کند. فرقی نمی کند که این معشوقه یک انسان باشد و یا علم و هنر و طبیعت و یا حتی ایده و آرمانی در زندگی.
آنچه که در این کتاب آغاز شد و پایان گرفت و عصاره تمام عمرم را تا سرحد امکان تبدیل به واژه نمود دست آخر مرا از جهان هستی و از تاریخ بشری سه طلاقه کرد و بر کرانه نیستی افکند.
این کتاب برای من نه تنها آخرین واقعه بزرگ و بزرگترین واقعه زندگی محسوب می شود بلکه عرصه ظهور حقیقت از قلب واقعیت خویشتن خویش من است که مرا عریان کرده و از فرط عریانی از جهان هستی برون افکنده است تا جهان هستی عریان بماند و مجبور به رعایت حجاب نشود.
کند و کاوی در اصول جلد اول تألیف استاد علی اکبر خانجانی
هر یک از ما انسانها در مواقع بخصوصی دچار این احساس می شویم که جهان هستی بگونه ای ترتیب داده است که ما را طوری بذرافشانی کند و پرورش دهد که مستمراً بسوی یأس و بدبینی وسوسه شویم. از لحظه ای که حضور این وسوسه در ما احساس می شود بنظر می رسد که تحریکات پذیرفته شده در جهت تقویت آن، همچون امواجی از همه سو بالا می آیند و هجوم می آورند و ما را محاصره می کنند. این همان معنائی است که قبلاً در باره « محاصره شدن در یأس»، نوشتم.
وقتی آدمی گنده می شود گوئی مغزش گنده می شود و بخارات این گندیدگی را هم ایده و آرمان و فلسفه و منطق و حساب می خواند. بتدریج پاکی و سادگی و روشنی دوران کودکی و نوجوانی مبدل به کدورت شده و حیرت و مکاشفه و دیدن تبدیل به عادت و تقلید و تلقین می گردد و بخاری سیاه، آئینه جان را می پوشاند و تاریکی اندک اندک روح را از میدان به در می کند. شهادت تبدیل به قضاوت می شود و آنگاه آدمی احساس می کند که چیز بس عزیزی به سرعت در حال از دست رفتن است. این احساس در سنین بلوغ به طرز مرموزی به صورت نوعی مقاومت و طغیان بروز می کند و آخرین تلاش برای نجات یک روحی که در حال رفتن است، صورت می پذیرد. ولی بتدریج که دوران نوجوانی سپری می شود و فرد در بساط تله های سنت و فرهنگ و منطق و نیازهای جاهلانه محیط، احساس می کند که دست به تلاش عبث زده است..
در آمریکا بودم به قصد مثلاً تحصیل. دوستی آمریکائی یافتم جوانمردی چهل ساله دکترای ادبیات انگلیسی و عاشق ادبیات جهان. با عملگی امرار معیشت می نمود و عاشق شاعرانی بود که شاعرانه زندگی می کردند و به قول فروغ فرخزاد شعرشان تشریفاتی نبود بلکه بیان واقعیت زندگیشان بود و به قول قرآن کریم از آن دسته از شاعرانی نبودند که می گفتند آنچه را که هرگز به آن عمل نمی کردند، یعنی شاعران شعاری! روزی در منزل این دوست میهمان بودم که سخن از ماهیت هنر به میان آمد تا رسیدیم به هنر در جامعه آمریکا. و این دوست گفت که: « آمریکا همه چیزهایش زرق و برقی و آدم گول زن و دمدمی است و به نظر من تنها چیز ماندگار و ارزشمندی که دارد «پو» است. و من که تا آن روز حتی نام «پو» را هم نشنیده بودم و اصلاً نمی دانستم که نام یک انسان است یا حیوان یا یک خوراکی، گفتم پو چیست؟ خنده ای کرد و گفت بسیار متأسفم که دانشجوی علوم انسانی هستی و این همه از شعر و هنر دم می زنی و در آمریکا درس می خوانی و «پو» را نمی شناسی. و به ناگاه شروع کرد شعری را خواندن. در حال خواندن این شعر، شوق و دردی عظیم در صدا و صورتش اشکار شد و براستی مرا به وجد و مستی ای مبتلا کرد که قبل از آن در خودم سراغ نداشتم. حالتی بسیار شبیه ذکر و سماع دروایش مولویه به من دست داد و احساس کردم که روحم در آتش می رقصد: از درد و بصیرت به رقص آمده است. آری او در حال خواندن شعر «کلاغ سیاه» (Raven) بود.